۲۰۹۹

۱_ این دوسه شب که بالا سر آرش بودم، به معنای واقعی کلمه له شدم!

هیچی نمیتونه جای خواب شب رو بگیره.

دیروز هم بردمش دکتر. گفت فقط گلوش ملتهبه و تبش هم احتمالا خوب میشه تا امروز.

تا معاینه ش کنه هم بچه قلقلکش میشد، اینقدر غش غش خندید که دکتر خودشم گفت خدا رو شکر حال عمومیش خوبه و سرحاله. نگران نباشین.

پرسیدم نیاز به آزمایش یا چکاپی نیست؟ که گفت نه. تبش بخاطر عفونت گلوش هست.

۲_ حالا من این دو سه روزه هم با مامانم دعوام شده.

بسکه از روز اولی که بچه تب کرد هی گفت نچ، این بچه یه چیزیش هست. چرا نمیبری آزمایش و چکاپ؟ چرا اینقدر مریض میشه؟ ...

تا آخرش دیگه فریادم رفت هوا. گفتم مادر من، بچه مریض میشه و تب میکنه دیگه. آخه شما چرا اینقدر استرس و اضطراب مضاعف به من وارد میکنین؟ 

ناراحت شده بود از دستم. گفت جرات نداریم چیزی بگیم بهت.

دیگه من هیچی نگفتم.

مامان کلا در برابر بیماری زیاد دچار نگرانی و اضطراب میشه و این حالتش از بعد از کرونا بیشتر و شدیدتر هم شده. بحدی که بهش پیشنهاد دادم با یه مشاور صحبت کنه و اینقدر ترس از مریضی نداشته باشه.

جوری شده که من اگر مامانم اینا تهران باشن و یکی مون مریض بشیم، اصلا نمیگم بهشون. ولی وقتایی که شیراز باشن خب متوجه میشن و تقریبا هر بار هم یه دور من و مامان بحث داریم :))

۳_ باز روز مزخرف دختر شد؟!

اینقدر از این روز و از بحث ها و حواشیش بدم میاد.

۴_ واسه پنجشنبه هم آرش تولد یکی از دوستای مهدکودکش دعوت شده. ولی از اونجایی که گویا فقط بچه ها دعوتن، احتمالا نفرستمش. چون نمی شناسم شون.

مادر بچه رو فقط یک بار دیدم که همون روز هم شماره های من و مریم رو گرفت. پدر بچه رو گهگاهی میدیدم که دخترش رو میاورد ولی اونم سلام و علیکی نداشتیم. فقط یه روز که همزمان رسیدیم آرش گفت این دوستم جوانه ست و همکلاسیمه.

هر چی فکر میکنم نمیتونم اعتماد کنم و بچه رو تنها بفرستم.

فعلا با کلی شرمندگی پیام دادم و پرسیدم که بچه ها تنهان یا با مادرها؟

تا ببینم بعدش چطور میشه.

۵_ برم یه سوپ بار بذارم واسه کنار ناهار. آرش تازه افتاده به سرفه :)

بعدانوشت: به حول و قوه ی الهی، خودمم گلودرد و بدن درد گرفتم!

ایشالا که از خستگیه!!! :))))

نظرات 3 + ارسال نظر
گیل‌پیشی یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 10:42 ق.ظ https://temmuz.blogsky.com/

خدا رو شکر مسئله‌ای نبوده.
میگن نوه از فرزند هم عزیزتره. واسه همون زیاد نگرانن.

با نگرانی شون به من استرس وارد میکنن

سلام یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 01:18 ب.ظ

خب
همچنین بد هم نیست پند های کسی که کلی تجربه دارد را آدم گوش دهد
حالا عمل هم نکردی نکردی
یک سوال
تنها روز دختر بد هست و مسخره هست
یا روز مادر و روز مرد و سالروز های مختلف هم چنین است ؟

سلام
البته من از شنیدن پندها و استفاده از تجربیات بزرگترها بدم نمیاد.
اما بحث من استرسی هست که تزریق میشه. مامان من در مقابل بیماری،حتی یه تب ساده، خیلی بهم میریزه. این مساله محدود به آرش هم نیست،هر کدوم مون مریض بشیم همین وضعیته.
در حالی که من میگم آدم تو طول زندگیش هزار و یک مریضی ممکنه بگیره. در مرحله ی اول مهمه که خونسردی حفظ بشه و تصمیمات درستی گرفته بشه.
تو طول پاییز و زمستان گذشته، آرش چون مهد میرفت مدام‌ مریض بود. من از دکترش هم پرسیدم که آیا لازمه هر بار بیارمش دکتر؟ که باز همون داروهای قبلی تجویز بشه و...
که خب دکترش هم راهنمایی هایی کرد. علایم خطری رو گفت. اگر بچه خیلی بی حال شد، اگر تب طولانی یا غیرقابل کنترل شد، اگر تنفس مشکل پیدا کرد، ...
در صورت نداشتن این علایم میتونم تا دو روز تو خونه با داروهایی که میشناسم مدیریت کنم. اگر نه و هر علامت غیرمعمولی داشتم مراجعه کنم به پزشک.
ولی مامان من با شروع هر تبی کلی سناریو می چینه و بدترین ها رو در نظر میگیره و واقعا یه اضطراب زیادی میده به من.
در مورد روز دختر هم،
من کلا با مبنای این روز مشکل دارم. اینکه این روز به معنای روز فرزند دختر هست؟ و اینکه بعضیا بحث باکره بودن یا نبودن رو پیش میکشن؟ این بحث واقعا حال منو بهم‌ میریزه. نمیدونم شما بعنوان یه آقا شاید نتونین اون حس منو درک کنین.

بانوی کویر دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:02 ق.ظ https://banooyekavir.blogsky.com/

خدا را شکر گل پسری بهتر شده
من از مامان شما بدترم
حالا خوبه خودم بچه ندارم

یعنی توی جشن ،مراقب بچه ها میتونن باشن

مریضی بچه استرس داره. ولی بازم بطور کلی بهتره خیلی سخت نگیریم.
نمیدونم واقعا. کنترل اینقدر بچه خیلی سخته. بعد هر اتفاقس هم بیفته خب مسئولیت با میزبانه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد