30


گل در بر و می بر کف و معشوق به کام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

در مجلس ما عطر میامیز که ما را

هر دم ز سر زلف تو خوشبوی مشام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه ی چنگ است

چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

ای چاشنی قند مگو هیچ ز شکر

زانرو که مرا در لب شیرین تو کام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا کنج خرابات مقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است

وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظر باز

وان کس که چو ما نیست درین شهر کدام است

با محتسبم عیب مگویید که او نیز

پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیام است


29

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سمینار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.